Friday, June 16, 2006

ديروز

ديروز روز خوبي نبود. شايد هم از جنبه ي ديگه روز خوبي بود. چون که اتفاق بدي نيفتاد. به هر حال من يک چيز ياد گرفتم، که نذارم ناراحتي خودم روي ديگران هم تاثير بذاره. گاهي حالات دروني ما آدما روي زندگي ديگران اثر خوبي نميذاره. شايد يک ذره خودداري تو شرايط ناراحتي بهتر باشه
وقتي که ناراحتم دوست ندارم با کسي حرف بزنم. همش با خودم ميگم وقت زياده. الان مي شه رفت قدم زد يا دويد يا اينکه نهايت خوابيد. اينطور موقعها فکر آدم آزاد نيست و ممکنه حرفي بزنه با کاري کنه که طبيعي نيست و باعث ناراحتي ديگران ميشه. اينطور موقعها قضاوت آدم منصفانه نيست
بعضي وقتا که ديگران از اتفاقاي خوب زندگيشون برام تعريف مي کنند، اميد پيدا مي کنم، خوشحال ميشم. شايد بهتر باشه که هر آدمي دردش رو براي خودش نگه داره و خوبيها رو تعريف کنه. ما وقتي کنار هم زندگي مي کنيم بايد به هم اميد براي زندگي کردن بديم
البته هميشه آدم به يک دوست خيلي نزديک احتياج داره. يک نفر که حاضر باشه همه چيز رو بشنوه. بدون اون يک نفر آدميزاد نمي تونه به زندگي با آرامش ادامه بده
***
مهم نيست که آدم به چي اعتقاد داشته باشه. مهم اينه که براي اون چيزي که بهش اعتقاد داره خالص باشه. اون خالص بودن آدمه که باعث رشد مي شه نه موضوع اعتقادش. يک بزرگي مي گفت اگه آدم روبروي بت هم از ته دل باشه جواب مي گيره. من حرفش رو قبول دارم
به نظر من، ارزش آدما به اين نيست که چه ديني دارن يا چقدر عبادت مي کنن يا چقدر کار خوب مي کنن. ارزش آدما رو اون پاکي و صفاي دلشون هست که تعيين مي کنه؛ اينکه وقتي با خودشون تنها ميشن چقدر دروغ و فريب کمتر تو کارشونه. هيچ کس کامل نيست. ولي براي من قشنگ ترين هدف تو زندگيم رسيدن به اون خلوص دله، اون لحظه اي که آدم ديگه به خودش دروغ نمي گه يا خودش رو گول نميزنه
اون آدم مي درخشه، مث خورشيد

No comments: